جبر و ...


چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند

گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر


اشتباه

آنانکه

تجربه‌های گذشته

را به خاطر نمی‌آورند محکوم به

تکرار اشتباهند.

ای کاش.......

کاش می شد که کسی می آمد این دل خسته ی ما را می برد
چشم ما را می شست
راز لبخند به لب می آموخت
کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود
و قفس هاهمه خالی بودند
آسمان آبی بود
و نسیم روی آرامش اندیشه ی ما می رقصید
کاش می شد

عشق

تنها خاطره ای می ماند
و صدای گامهایی که دور می شوند در امتداد جاده ی طولانی،
 عشق
 شاید همین قصه ی ساده باشد

واقعیت

از انسانها غمی به دل نگیر.
زیرا خود غمگینند.
با آنکه تنهایند از خود می گریزند
زیرا به خود، به عشق خود وبه حقیقت خود شک دارند. 



دکتر شریعتی‎